.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۲۵→
بعداز رفتن مامان و بابا رضا به سمت پانیذ رفت که داشت دستکشای ظرف شویی رو دستش می کرد تا ظرف بشوره.دستکشارو ازش گرفت ومهربون به چشماش زل زدوگفت:خانومم امروز خسته شده،شما استراحت کن من می شورم.
اوخی...چه داداش رومانتیکی دارم من! خوش به حال پانیذ!
پانیذ لبخند مهربونی تحویلش دادو باعشق زل زد توی چشماش.باصدای ظریفش گفت: مگه من میذارم شوهرم تنها تنها ظرف بشوره؟!
رضا یه نگاه پراز محبت ولبریز از تشکر بهش کردو باهم مشغول ظرف شستن شدن!
ظرف شستن رمانتیک ندیده بودیم که به لطف آق رضا وپانیذ خانوم دیدیم!چقدر من امشب صحنه عشقولانه دیدم،دلم خواست!ای توروحم که یه دوست پسرم ندارم بیاد باهم عشقولانه ظرف بشوریم!
خنده ای کردم و گفتم:هوی زوج عاشق! هی هی نگاه های عشقولانه به هم می کنین،بچه زیر ۱۸سال نشسته اینجاها!
رضا درحالیکه سخت مشغول ظرف شستن بود، خندیدوگفت:این دیانا خانوم ما عقلش از یه گنجشکم کمتره!دیانا رو به یه بچه زیر ۱۸ سال نسبت بدیم به اون بچه ۱۸ ساله توهین کردیم.
بادلخوری ساختگی،اخمی کردم و گقتم:رضـــــــا!!
رضا سرش و به سمتم چرخوند وبا یه لبخند مهربون روی لبش گفت:قربون خواهر خوشگل نازم بشم که وختی ناراحت میشه خوشگل تر میشه.
لبخند مهربونی بهش زدم اونم دوباره مشغول ظرف شستن شد.
اوخی چه داداشی گلی دارم من...نانازی!
بالبخندی که هنوز روی لبم بود،بهشون نزدیک شدم و گفتم:خب حالا که من دارم نقش بوق رو ایفا می کنم اینجا وشما همه زحمتارو عشقولانه به گردن گرفتین،منم واسه اینکه ازخجالتتون دربیام، یه دهن براتون میخونم!!چطوره؟!
پانیذ ورضا به عالمت تایید سری تکون دادن. رضا باخنده گفت:منم برات موسیقی زنده اجرا می کنم. برو که رفتیم!
خنده ای کردم و بطری آب کوچیکی که روی اپن بود رو برداشتم وجلوی دهنم گرفتم وشروع کردم به خوندن:
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت
برگشتنی یه دختری خوشگل و با محبت
همسفر ما شده بود همراهمون میومد
به دست و پام افتاده بود این دل بی مروت
میگفت برو,بهش بگو آخه دوستش دارم میگفت بگو
هرچی میخواد بگه بگه,هرچی میخواد بشه بشه
........
)تواین یه تیکه رضا صدای نازک زنونه ای به خودش گرفت وباناز گفت:
- پسرتو چقدر نادونی اومدی زیارت یا که چش چرونی؟!
)ومن ادامه دادم:(
قسم به اون زیارتی که رفتم
قسم به اون عبادتی که کردم
قسم به اون قفل و دخیل که بستم
بعده خدا من تو رو میپرستم
......
"آهنگ قدیمی ضایعی که نه اسم خوانندش و می دونم نه اسم خودش و"!!!
در طول کنسرت زنده بنده،رضا هم باهرچی که دستش میومد اعم ازقاشق،چنگال،بشقاب و... آهنگ می زد.منم برای جو دادن به فضا،بین مصراع ها هی می گفتم: دست دست!
پانیذ هم بادستای کفیش دست می زد و مسخره بازی درمیاورد.
اوخی...چه داداش رومانتیکی دارم من! خوش به حال پانیذ!
پانیذ لبخند مهربونی تحویلش دادو باعشق زل زد توی چشماش.باصدای ظریفش گفت: مگه من میذارم شوهرم تنها تنها ظرف بشوره؟!
رضا یه نگاه پراز محبت ولبریز از تشکر بهش کردو باهم مشغول ظرف شستن شدن!
ظرف شستن رمانتیک ندیده بودیم که به لطف آق رضا وپانیذ خانوم دیدیم!چقدر من امشب صحنه عشقولانه دیدم،دلم خواست!ای توروحم که یه دوست پسرم ندارم بیاد باهم عشقولانه ظرف بشوریم!
خنده ای کردم و گفتم:هوی زوج عاشق! هی هی نگاه های عشقولانه به هم می کنین،بچه زیر ۱۸سال نشسته اینجاها!
رضا درحالیکه سخت مشغول ظرف شستن بود، خندیدوگفت:این دیانا خانوم ما عقلش از یه گنجشکم کمتره!دیانا رو به یه بچه زیر ۱۸ سال نسبت بدیم به اون بچه ۱۸ ساله توهین کردیم.
بادلخوری ساختگی،اخمی کردم و گقتم:رضـــــــا!!
رضا سرش و به سمتم چرخوند وبا یه لبخند مهربون روی لبش گفت:قربون خواهر خوشگل نازم بشم که وختی ناراحت میشه خوشگل تر میشه.
لبخند مهربونی بهش زدم اونم دوباره مشغول ظرف شستن شد.
اوخی چه داداشی گلی دارم من...نانازی!
بالبخندی که هنوز روی لبم بود،بهشون نزدیک شدم و گفتم:خب حالا که من دارم نقش بوق رو ایفا می کنم اینجا وشما همه زحمتارو عشقولانه به گردن گرفتین،منم واسه اینکه ازخجالتتون دربیام، یه دهن براتون میخونم!!چطوره؟!
پانیذ ورضا به عالمت تایید سری تکون دادن. رضا باخنده گفت:منم برات موسیقی زنده اجرا می کنم. برو که رفتیم!
خنده ای کردم و بطری آب کوچیکی که روی اپن بود رو برداشتم وجلوی دهنم گرفتم وشروع کردم به خوندن:
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت
برگشتنی یه دختری خوشگل و با محبت
همسفر ما شده بود همراهمون میومد
به دست و پام افتاده بود این دل بی مروت
میگفت برو,بهش بگو آخه دوستش دارم میگفت بگو
هرچی میخواد بگه بگه,هرچی میخواد بشه بشه
........
)تواین یه تیکه رضا صدای نازک زنونه ای به خودش گرفت وباناز گفت:
- پسرتو چقدر نادونی اومدی زیارت یا که چش چرونی؟!
)ومن ادامه دادم:(
قسم به اون زیارتی که رفتم
قسم به اون عبادتی که کردم
قسم به اون قفل و دخیل که بستم
بعده خدا من تو رو میپرستم
......
"آهنگ قدیمی ضایعی که نه اسم خوانندش و می دونم نه اسم خودش و"!!!
در طول کنسرت زنده بنده،رضا هم باهرچی که دستش میومد اعم ازقاشق،چنگال،بشقاب و... آهنگ می زد.منم برای جو دادن به فضا،بین مصراع ها هی می گفتم: دست دست!
پانیذ هم بادستای کفیش دست می زد و مسخره بازی درمیاورد.
۲۰.۲k
۰۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.